صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

گاه دلتنگ میشوم ....

دلتنگ تر از همه دلتنگی ها...

 

گوشه ای می نشینم......

و حسرت ها را می شمارم...

باختن ها را و صدای شکستن ها را...

نمیدانم من کدام امید را نا امید کردم...

کدام خواهش را نشنیدم...

وبه کدام دلتنگی خندیدم ...


که این چنین دلتنگم...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:31 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

همیشه میگن ؛ سکوت علامت رضاست ... اینطورام نیست !

 


بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی ...


بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری ...


گاه سکوت یه اعتراضه ، گاهی هم انتظار ...


اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که توو وجودت داری ، توصیف کنه ..


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:30 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

هر دو شکستیـــــم، تو قلبـــــم را ، من غــــرورم را

هر دو رقصیــــــدیم، تو با دیــــگری ، من با ســــازهای تو

هر دو بــــــازی کردیم، تــــــو با من ، من با ســــــر نوشتم

... و در آخــــر ، هر دو پـــی بردیم

تو به حمــــاقت من ، و من به پســـــت بودن تـــو
آری ..
این شبــــاهت های متـــــفاوت هر روز آشــــــکارتر می شوند !!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:25 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

خراب شود شهر خفته‌ی" بخت من "
 

که بر سنگفرش آن


 
 

تو با دیگری "نفس کشیده ای" و آب از آب تکان نخورده است.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:25 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

بعـــد از "تـــو"،


جای خالی دلــم،


مثل کفش های سيندرلا،


اندازه هيچ يک از مردمان شهر نشد ...


حتی به زور...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:24 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟

 

دوستی گفت:

 

 

من دیگران را باسلام اشنا می کنم توبانگاه...

من انان را با دروغ جدا می کنم تو با مرگ..


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:57 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد به من، من خودم بودمو یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:53 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

احساس خوبی به شما می دهد.

- حس تنهایی را از بین می برد.

 

- بر ترس غلبه می کند.

 

- دریچه احساساتتان را باز می کند.

 

- اعتماد به نفس را بالا می برد.

 

- حس نوع دوستی شما را تقویت می کند.

 

- روند پیر شدن را کندتر می کند.

 

- اشتها را فرو می نشاند.

 

- استرس و فشارهای عصبی را کاهش می دهد.

 

- با بیخوابی مبارزه می کند.

 

- عضلات بازوها و شانه ها را شکل می دهد.

 

- اگر قدتان کوتاه باشد، یک نوع تمرین کششی به حساب می آید.

 

- یک جایگزین عالی برای بی بند و باری است.

 

- یک جایگزین سالم و مطمئن برای مصرف الکل و دخانیات است.

 

- وجود فیزیکی شما را تایید می کند.

 

- دموکراتیک است (هر کس حق در آغوش کشیده شدن دارد).
فواید بیشتر بغل کردن
- از نظر اکولوژیکی خوب است (محیط را خراب نمی کند)
- برای صرفه جویی در انرژی بسیار خوب است (گرما را حفظ می کند)
- قابل حمل است.
- به هیچ ابزار خاصی نیاز ندارد.
- هیچ محل خاصی نمی طلبد (یک محل خوب برای بغل کردن هرجایی می
تواند باشد)
- روزهای شاد را شادتر می کند.
- فضاهای خالی زندگی را پر میکند.
- حتی بعد از جدا شدن از آغوش، باز هم فایده می رساند.

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:44 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*

*


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:16 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

عشق یعنــی جستجو برای نگاه تو

 

عشق یـــــــــــــــــعنی همدلی با بیدلان

 

عشق یعنی اعتنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

 

عشق یعنی اطمیــــــــــــــــــــــــــــــنان از خودت

 

عشق یعنی مسئولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیت

 

عشق یعنـی آرزوی دلنشین

 

عشق یعنی جنون این زمین

 

عشق یعنی حقیقت پنـــــهان

 

عشق یعنی شادی بعد ازغم

 

عشق یعنی مجازات شدن به دست یــــــــــــــــار

 

عشق یعنی عــــلاقه شـــــدید قـــــلبـــــــــــــــی


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:11 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

این رو بدون که

 

عشق فراموش کردن نیست بخشیدن است

 

گوش کردن نیست درک کردن است

دیدن نیست احساس کردن است

 

جا زدن نیست صبر کردن است

ترسیدن از تو نیست و پس ... دل تو سنگ هم که باشه هیچ مشکلی نیست

آ خه من هنوز بت پرستم حالا خیالت راحت دیگه از تو نمی ترسم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:8 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

کاش در دنیا سه چیز وجودنداشت؟

غرور،عشق،دروغ

اونوقت کسی ازروی غرور برای عشق دروغ نمی گفت


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:59 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

   

اما دیگه نیستی ومن باخاطر نگاهت لحظات رابه مردن سپری می کنم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:52 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

هرلحظه هرجا که میرم حس نگاهت بامن است

این دل بی طاقت من قید تورا نمی زند

بزار یبار نگات کنم از جونودل صدات کنم

هرچقدر دلتنگی دارم هدیه به اون چشات کنم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:49 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

خیابان های تنهایی دلی ولگرد می خواهد واوازم

بدون تو سکوتی سرد می خواهد برایت مرده بودم

تابرایم تب کند قلبت ولی حتی نپرسیدی دلت

همدردی می خواهد...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:2 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

دربازی عشق حکم دست ما کلا دل بود

غافل از اینکه یار ما کلا بی دل بود


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:42 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:49 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

کاش کودک بودم، تنها نگرانیم قهر کردن عروسکم بود.

کاش جدائی ها و فاصله ها به اندازه ی گریه های کودکیم کوتاه بود

کاش زندگی مثل بازی بااسب بازی شیرین بود.

کاش ترس و تنهایی به اندازه ی حبس شدن در اتاق بود،

به خاطر شیطنت های کودکانه بود.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:54 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

قانون تو تنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست واین سرنوشت سادگیست.

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبیست!

که هربارستاره های زندگیت رو بادستای خودت راهی اسمان پرستاره کنی

وخود درتنهایی و سکوت باچشمهای خیس ازغرورپیوند ستاره هارابه نظارت نشینی

وخاموش و بی صدا به ستاره های ازتو گذشته جدادل خوش کنی

وبازهم تو بمانی و تنهایی و دوری....

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:41 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

اولین روز بارانی را بخاطر داری؟ غافلگیر شدیم،چتر نداشتیم،دویدیم،خندیدیم

وبه شالاب شلوپ های گل الود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی،چتر اورده بودی ،من غافلگیر شدم سعی می

کردی من خیس نشوم وشانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند حوصله نداشتی سرمابخوری چتررا کاملا

بالای سرت خودت گرفتی وشانه راست من کاملا خیس شد

چند روز پیش چطور؟

به خاطر داری؟که بایک چتر اضافه امدی و مجبور بودیم

برای اینکه پین های چتر تو چش و چالمان نرود 2 قدم از دور تر

برویم فردا دیگر نمی ایم ، تنها برو


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:27 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

امروز امده و هنوز به یاد دیروزم،بی تاب و بی قرار ، هنوز دارم

به عشقت میسوزم

دیروز رفته و دلم کجای کار است، نمیدونم دلت هنوز به یاد من است.

میسوزم و میسازم و گله ای ندارم از این لحظه ها این تقدیر من است

با همین حال و روزم  هدر رفت تمام سالها می دانم فردا می اید و من مثل امروز

که در حسرت دیروز نشسته بودم، مثل دیروز که عاشقت شده بودم،عاشق شده بودم

و از این روزها بی خبر بودم، نمیدانستم تو میروی، چقدر من خوش خیال بودم...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 12:8 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

در جلسه امتحان عشق من ماندم و یک برگه سفید!

یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..

درد دل من در این کاغذ کوچیک جا نمیشود!

در این سکوت بغض الود قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند

و برگه سفیدم عاشقانه قطره را در اغوش می کشد!عشق تو نوشتنی نیست...

در برگه ام کنار او یک قلب میکشم

وقت تمام است.

برگه ها بالا...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:42 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 نمیدونم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در اغوش منی،بی انکه باشی

 

 

ورفتی بی انکه نباشی


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:12 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

به من گفتی همیشه با توام تنها نمانی

به شرطی که قدر عشقم را بدانی

گرامی داشتم همیشه عشقت

 

 

 

ولی رفتی الهی...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:9 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

برایش بنویس دوستت دارم اخه میدونی ادما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته به این سادگیا پاک شدنی نیست. گرچه پاره کردن کاغذ از شکستن یک قلب ساده تره ولی تو بنویس...تو...بنویس


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:دوستت دارم,بنویس,ساعت 10:50 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

نیازی نیست طرف بهت بگه:برو همینکه روزها بگذره و یادی ازت نگیره

همین که نپرسه چجوری روز رو به شب میرسونی...

همین که کارو زندگی رو بهونه میکنه..

همین که دیگه لابه لای حرفاش دوستت دارم نباشه و همین که حظور دیگران تو زندگیش

پررنگ تر از بودن تو باشه

هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنی پیدا میکنه پس برو

قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 23:21 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

نفس میکشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدای ات بدجور بر قامتم گشاد است

تو نیستی

اسمان بی معنیست

حتی اسمان پرستاره

وباران

مثل قطره های عذاب رو سرم می ریزد

تو نیستی

ومن چتر می خواهم..

هرچیزی که حس شاعرانه و عاشقانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد اغوشت بیوفتم..

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:دلتنگی,نیستی,تو,ساعت 23:11 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

وقتی چمدانش را به قصد بستن بست

نگفتم عزیزم اینکارو نکن

نگفتم برگرد

و یک بار دیگه به من فرصت بده

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه

رویم را برگرداندم

حالا او رفته ومن تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:پشیمونی,جدایی,ساعت 23:7 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روز های بی تو بودن

هنوز از این روزای وحشتناک باقی مونده...

تنهای تنها میون این همه ادم سخته.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:بی تو,تنهایی,ساعت 23:4 نويسنده مهـ♥ـتاب |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

نیمکت عاشقی یادت هست؟

کنار هم،نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..

بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،

برگ های رنگینش را به نشانه ی عشقمان بر سرمان میریخت..

او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید..

اما اکنون پاییز.. نبودنت را،جداییمان را به رخ می کشد.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:نیمکت عاشقی,جدایی,پاییز,عاشقی,ساعت 22:57 نويسنده مهـ♥ـتاب |