صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

 

نفس میکشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدای ات بدجور بر قامتم گشاد است

تو نیستی

اسمان بی معنیست

حتی اسمان پرستاره

وباران

مثل قطره های عذاب رو سرم می ریزد

تو نیستی

ومن چتر می خواهم..

هرچیزی که حس شاعرانه و عاشقانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد اغوشت بیوفتم..

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:دلتنگی,نیستی,تو,ساعت 23:11 نويسنده مهـ♥ـتاب |